Monday, February 26, 2007

گفت و گو با خويش - گفت و گو با ديگران



سخنرانی در دانشگاه خاورمیانه آنکارا، ترکیه۲۴ آبان ۱۳۸۵۱۵ نوامبر ۲۰۰۶

بنام خدا کمتر سرزمینی در جهان چون ایران و ترکیه در برابر پرسشها و چالشهای گوناگون هم سرشت و هم سرنوشت بوده اند. ایران و ترکیه هرگز همسایگان بی خبر از هم نبوده اند. همواره به هم نگریسته اند، از هم پرسیده اند و با هم مورد پرسشهای زمانه نیز قرار گرفته اند.فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر ریشههای کهن دارد. با فتوحات هخامنشیان آیین مهر به آسیای صغیر راه یافت و از آنجا به روم رسید. بعدها مهرپرستی به صورت دین رسمی در آمد و تا زمانی که مسیحیت در آن سرزمین رسمیت یافت آیین رسمی رومیان بود.داد و ستد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میان ایران و روم تنها در جنگ نبود. فرهنگ چنان قدرتِ نفوذی دارد که حتی جنگ را نیز ابزاری برای حضور زندة خود در میان جوامع مستعد و مساعد می کند، چنانکه در این سامان کرد. با فروریختن دیوار رومِ مسیحی، ایرانیان مهاجر همراه سپاه سلجوقی بخشی از فرهنگ و زبان سرزمین همسایه را تشکیل دادند.نسبت میان دو قدرت بزرگ جهان اسلام، یعنی ایران و عثمانی با یکدیگر و با دیگران از آن پس بخشی از تاریخ تأثیرگذار مشرق زمین است.نمی خواهم به دوردستِ تاریخ بروم و در گذشته بمانم، نمی خواهم چشم بر واقعیتها ببندم و از رابطه یکسویه در فرهنگ و آیین و ادب در گذشتههای دور سخن بگویم. فرهنگ برآمده از داد و ستد و دیالوگ است، چنانکه زمینة تحقق آنها نیز هست. نشان این حقیقت در هر جا دشوار باشد در دایرة به هم پیوسته تمدّن این دو سرزمین بسیار آسان است. ایران و ترکیه از هم بسیار آموخته اند و بر هم بسیار تأثیر گذاشته اند، پس ما باید از این گذشته، درسی برای امروز بیاموزیم.برای ما ایرانیان در دوران معاصر، ترکیه بخشی از «منزلگاه تجدّد» است. از زمامداریهای نوگرا تا تنظیمات جدید و از اندیشه های نوین سیاسی و فرهنگی و ادبی تا نهادهای جدید تمدنّی در عرصة آموزش و علوم و ارتباطات، ایران در دو سدة اخیرِ تاریخِ خویش، فارغ از تلاشها و تحرّکهای ایرانیان مهاجر یا مقیم در ترکیه نزیسته است.هم نحوة مواجهه با دنیای متجدّد و هم موفقیت ها و عدم موفقیت ها در این رویایی با تجربه های مشابه و تأثیرگذار بر یکدیگر همراه بوده است.در واقع پرسش اساسی که دو جامعة ایرانی و ترک با آن رو به رو بوده اند، چگونگی فهم مقولة تجدّد در حوزه های گوناگون اندیشه و سیاست و راهبردها و راهکارهای انتخاب شده از سوی عالمان، روشنفکران و سیاستمداران در عرصة عمل بوده و هست.در نقد تاریخی خویش می توانیم از روی آوردن ناقص به غرب در عین غفلت از شرق و گسست ارتباطات درونی خویش سخن بگوییم. غرب، کمتر با نگاه به تمامی قوتها و ضعفهایش به کمال در دو جامعة ما مطرح شده است، یا رویة تمدّنی و علمی آن در محاق غفلت قرار گرفت و یا رویکرد استعماری و چیرگی طلبانهاش. در واقع غرب نه در صورتِ واقعی و با جوهر اصلی اش، که درصورت روایتی وارونه و کهنه در معرض قضاوت قرار گرفت و علاوه بر آن تجدّد کمتر در فرایند و چارچوب تاریخی و در اتصال با همة مبانی فرهنگی جامعه، از جمله دین معنا شد.بر این دو نقیصه من می خواهم نقیصه دیگری بیفزایم که آن ناآگاهی از ظرفیتهای درونی و استغنا از آموختن از یکدیگر بوده است. جهان اسلام نمیتواند و نباید از جریانهای اندیشهای و سیاسی درون خویش کم اطلاع و نامرتبط باشد. تجددِ چند پاره در جهان اسلام سر از افراط و تفریط، به ویژه در وجوه ناسیونالیستی آن در می آورد. فقدان رویکردهای مشترک و بی بهرگی از گفتمانهای نوینِ دینی، سر از شیفتگی مطلق به غرب در سویی و امتناع مطلق در سوی دیگر در می آورد. حاصل این تشتّت فکری، ضعف بنیانهای استوار نظری و گرفتار شدن در نوعی سطحی اندیشی می شود که هم در صورتهای سنتگرایانة فکری و هم در قالبهای نوگرایانة دینی انعکاس می یابد.پس می توان در این جمعِ اندیشمندانه بازهم دانشمندان، روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، سیاستمداران، برنامه ریزان، نهادهای مدنی و گروههای سیاسی دو کشور را دعوت به انجام گفت و گوهای جدّی و واقعی بر سر مسائلی کرد که بیش از دو سده است در دوجامعه دنبال می شود و نیز تلاش برای پاسخگویی به نیازها و مسائل دنیای مدرن، از منظر دین و فرهنگ و بهره گرفتن از ظرفیتهای معنوی، اخلاقی و اعتقادی آئین راهگشای اسلام برای تحقق خواستهای تاریخی ملتهای مسلمان.من این نیاز را در سالهای اخیر تحت عنوان ضرورت «گفت و گوی تمدن ها» بسیار یادآور شده ام. اکنون میخواهم همین ضرورت را در قالب «اسلام، گفت و گوی تمدنها و مقتضیات سخن گفتن اندیشمندان در جهان امروز» به این جمع ارزنده نیز عرضه کنم. 1- فهم ایده گفت و گوی تمدن ها، از یکسو مشروط به فهم شرایطی است که در عرصة بین المللی آنرا مطلوب و شنیدنی ساخته است، از سوی دیگر نیازمند تدقیق در وجوه ادراکی و منطق درونی ایده مذکور است. غنابخشی و تداوم و اثرگذاری این ایده بدون ملاحظه این دو وجه ممکن نیست.2- جهان در سه دهه اخیر دستخوش تحولات بنیادینی شده است. این تحولات هم چشم اندازهای مخاطره آمیز و هم افق های درخشان و امید بخشی را پیش چشم گشوده است. گستره و پیچیدگی این تحولات چندان است که گردهم آوردن این ابعاد متناقض، ذیل یک رویکردِ نظری امکان پذیر نبوده است. در چنین شرایطی با ظهور دو ایده متناقض جنگ تمدن ها از یکسو و گفت و گوی تمدن ها از سوی دیگر مواجهیم، دو ایده ای که بیانگر وجوه متناقض تحولات در عرصه بین الملل بوده اند.تحولات جدید موجبات کاسته شدن نقش دولت- ملت ها در عرصه بین الملل را فراهم آورده است و متعاقب آن مرزهای منازعه در سطح جهان نیز پیچیده و متکثر شده است. تغییر مرزهای منازعه از سطح دولت- ملت ها به سطوح کلان تمدنی وجه مخاطره آمیزی از چشم انداز شرایط بین المللی است که صاحب تئوری جنگ تمدن ها به درستی بدان اشاره کرده است. این منازعات در عین حال با منازعات در سطوح خُردترِ قومی، مذهبی، زبانی و خونی نیز می تواند همراه شود.اما در همین حال تحولات جدید امکانهای تازهای برای ظهور هویتهای ریشه دارترِ فرهنگی در مقابل هویتهای صِرفِ سیاسی و فضاهای تازهای برای اندیشهورزيِ آزاد و خالی از قیدها و تعصّبات و امکانهای تازه ای برای شناسایی خویش در پرتو شناسایی دیگران، و صورت های تازه و بدیعی از تبادل در عرصه جهانی را فراهم ساخته است. در چنین شرایطی ایدة گفت و گوی تمدن ها بهعنوان ایده راهبرديِ سامان دهنده به نیروها و استعدادهایی است که در این فضای جدید می توانند در خدمت بهبود وضعیت های انسانی به کار گرفته شوند.تئوری جنگ تمدن ها با ترسیم تصویری از چشم اندازهای مخاطره آمیز این تحولات، زمینه های لازم را فراهم آورده است تا نظریه گفت و گوی تمدن ها بتواند توجهجهانی را، به ضرورت روی آوردن به سوی آن جلب کند. در چنین شرایطی ضروری است حوادث منازعه آمیز در سطح جهانی را در پرتو ایده جنگ تمدن ها مورد ملاحظه قرار دهیم و به پیامدهای وخامت بار آن برای بشریت تأکید کنیم و آنها را شواهد تازه ای برای ضرورت عملی و اخلاقی گفت و گوی میان تمدن ها به حساب آوریم. رویدادهایی که در پی حادثه یازدهم سپتامبر در آمریکا و رشد افراطی گری و تروریسم در بخش های دیگری از جهان به وجود آمد از این جمله اند. این حوادث به خوبی نطفه های شکل گیری جنگ مخاطره آمیز و غیر اخلاقی میان تمدن ها را بارز کرد و در عین حال اخلاقی ترین الگوهای کلامی و رفتاری را در سطح جهان در قالب ذخائر گفتمانی ایده گفت و گوی تمدن ها معطوف ساخت.3- ایده گفت و گوی تمدن ها در عین حال مبتنی بر مبانی نظری خاصی است. مهمترین بنای سامان دهنده نظری آن، التزام به برابری طرفهای آن برای بودن و سخن گفتن در فضایی عاری از استیلای جزم های ناشی از سلطه است. این مفاهیم به نحو بنیادینی در هم تافتهاند و به هم وابستگی دارند. التزام به برابری، شرط لازم تأمین فضای عاری از سلطه است. اما در عین حال برابری، تفاوت بنیادینی با تساوی دارد. برابری به خلاف ایده تساوی، ملتزم به تفاوت میان طرفهای گفتگو است و در فضای گفتگو، این تفاوت خویشتن را یافته باشد.4- در غرب، به رغم تیرگیهای عرصة قدرت آمادگی پذیرش این مبانی در سطوح فراوانی به وجود آمده است. پذیرش این وضعیت از سوی عنصر تأثیر گذار در تمدن غرب، و آمادگی برای گفتگو با سایر حوزه های تمدنی، این تمدن را در جهت تغییر از مسیر دوران دوم بنیاد گرایی که متکی بر خرد خاص است خارج ساخته است. در واقع تمدن غربی تاکنون دو دوره از بنیادگرایی را پشت سرگذاشته است: دوران دین مدارِ قرونِ وسطی که قرائت خاصی از دین قائمه و بنیاد اصليِ بنیاد گرایی غرب بود و دوران دوّم که قرائت خاصی از خرد، دائرمدار بنیادگرایی غربی بود. اینک بیش از هر زمان آمادگی داد و ستد چندسویه با دیگر حوزه های تمدنی در تمدن میان تمدن غرب دیده می شود.5- از جمله تحولات مثبت دو سه دهه اخیر، فراهم کردن زمینههای عینی تحقق عناصر یاد شده است. تحولات جهانی بیش از هر زمان ضرورت پذیرش طرفهای جهانی به منزله طرفهای برابر، متنوع و ذیحق برای گفت و گو را پدید آورده است. این وضعیتِ تازه از یکسو به تحولات تکنولوژیک و اولویت وجوه نرم افزاری بر وجوه سخت افزاری، و تحولات نظری دهه های اخیر مربوط می شود و از سوی دیگر به تحولاتی معطوف است که عرصه سیاست بینالملل را از شرایط تک یا چند قطبيِ متکی بر زور جدا می کند. اینک به ویژه پس از حوادث یازدهم سپتامبر، بیش از هرزمان مفاهیم قدرت، امنیت، الگوهای اعمال قدرت و مقاومت صورت تازهای یافته و از اثربخشی معادلات متکی بر اعمال قدرت کاسته می شود.6- نباید فراموش کرد که این وضعیت تازه، الزاماً به معنای حصول برابری برای همه طرفهای جهانی نیست وضع تازه به فرصتهای کم و بیش برابر بیشتر شباهت دارد. از این موقعیت موازنه تازهای در سطح جهانی حاصل خواهد شد که در آن عمق و گسترده فرهنگی و اندیشگی بیش از گذشته نقش آفرین خواهد بود. اما بدیهی است که نتیجة تجربه گفت و گوی میان حوزه های تمدنی، بر موازین تازه، سلسله مراتب تازه ای از قدرت فراهم خواهد شد که بیش از گذشته عمق و پایندگی دارد.7- از مقدمات یاد شده می توان نتیجه گرفت که جهان اسلام را پس از جریان ظهور مدرنیته در قرون هجده و نوزده می توان در یک نقطه عطف تازه یافت. جهان اسلام و منابع غنی فرهنگی آن در سدهها و حتی دهههای گذشته منبع مهمی برای تأمین و جبران کاستیهای تمدن غرب بوده است. فلسفه، کلام، حقوق و حتی فقه اسلامی، در شرایط گوناگون، در جریان تبادلات طبیعی در سطح جهان مورد توجه قرار گرفتهاند، اگرچه در مجموع، جریان این مبادلات بیشتر یکسویه بوده و جهان اسلام به منزله طرف فروتر نقش پذیرندگی را ایفا کرد، اما به هر روی به نظر می رسد که اینک شرایط تازه نیازمند تمهیدات تازه است. تکیه بر داشتهها هیچ روی کفایت کننده و راضی کننده نیست.8- احیای نقش خلاق و فعال جهان اسلام، علاوه بر مسلمانان یک مطلوب جهانی نیز به حساب می آید. اگر جهان اسلام به عنوان یکی از اصلی ترین حوزه های تمدنی بشر امروز فرصت نقش آفرینيِ مؤثر در این فرایند جهانی را نیابد، این به معنای عقیم ماندن این فرایند ارزشمند جهانی است.9- پیش از این اشاره کردیم که تمدن غربی با پشت سر گذاشتن دو دوره از بنیادگرایی، بیشترین استعداد گفت و گو را یافته است. اما متأسفانه به نظر می رسد که جهان اسلام هنوز صُورِ دوگانه بنیادگرایی غربی در صور بنیادگراییهای دینی از یکسو و جنبشهای سکولار از سوی دیگر، دو سویة یک دور باطل و تخریب کننده را فراهم ساخته اند. دو سویه ای که بیش از هر چیز پوشش دهنده به یکدیگرند. بنیادگرایان دینی در صدد پوشاندن لباس سنت بر اندام جهان جدیدند و قادر به درک مناسبات تازه ای که به لحاظ وجود شناختی وضعیت های بشری را دگرگون ساخته نیستند. این بنیادگرایی توجیه کننده جریانهای فکری است که اصولاً دین را به عنوان مهمترین قائمه تمدنی جهان اسلام از صحنه عمومی بیرون می کند و بدیلی برای خلاء فرهنگی و فکری که می آفریند در آستین ندارد.10- احیای حق سخن گفتن جهانِ اسلام پیشاپیش مستلزم سخن داشتن است. نهایی ترین عامل تولید سخن، مولّدان و متفکران و خلاقیتهای ذهنی آنان هستند. تولید سخن پیشاپیش مستلزم دگرگونیهای بنیادین در پاردایمهایی است که متفکران ما در آن زیست می کنند. سنتگرایان دینی، که اسلام را به منزلة یک منظومة خودبسنده و مستقل از موقعیت و تجربههای زیسته مسلمانان مورد توجه قرار می دهند و قادر به وضعیت متفاوتی نیستند که زندگی متفاوت در آن تجربه می شود، راه به بنیادگرایی دینی می برند و زمینه ساز جدالهای خونین و بی فرجام می شوند. از سوی دیگر روشنفکران گسسته از دین و متکی بر خرد مدرن، سنت و فرهنگ و میراث جمعی را یکسره بی وجه می کنند. تولید سخن نیازمند پارادایم میانه ای است که از تجربه زیست مدرن، افقی برای رویارویی با افق ویژه سنت و میراث دینی فراهم آورد و بیش از هر چیز امکان دیالوگ و گفت و گو با سنت را فراهم سازد. گفت و گویی که هم باروری سنت و هم معناداری زندگی مدرن را فراهم می آورد. گفت و گو از افق مدرن با سنت، تنها راه گشودن امکان تولید معنای بالنده است. همین معانی بالنده امکان سخن گفتن با یکدیگر و غنی سازی فرهنگ اسلامی را فراهم می سازد و توشه کافی برای سخن گفتن در جهان جدید را به دست می دهد. امیدوارم که این ضرورتها ما و شما را در جوار یکدیگر تواناتر از پیش برای پاسخ گفتن به پرسشهای پیش رو کند. ان شاء الله چنین باد.

No comments: