Monday, May 30, 2011

دوستي با مردم

يكي از دوستان تازه واردم از من سئوال كرد كه چرا مردم را دوست داريد ؟ گفتم مگر نمي دانيد؟ گفت نه گفتم براي اينكه آنها دوستم دارند او ادامه داد شما اصلا" به مردم بدي نكرديد ؟ گفتم مگر ميشود و مگر من معصومم ؟ او ادامه داد پس چرا آنها شما را عفو كردند ؟ گفنم باز به اين خاطر كه من دوستشان داشته و باز هم دوستشان دارم او گفت عجب رفاقتي ؟ مگر ميشود همه مردم را دوست داشت انسان بايستي دوستان معين و مشخصي داشته باشد شما چگونه اين همه مردم را دوست داشتيد و داريد ؟عرض كردم من عموم ملت را مجموعه اي با هوش و عاقل مي دانم و باز آن مجموعه هوشمند را دوست دارم و محبت من بنده خدا را خداوند متعال در دل تك تك مردم خوب و مهربان كاشته و تا ابد آنها خدمتگزار خودشان را دوست خواهند داشت
جمله اي گفت كه هم براي او و هم براي من جالب بود او گفت فلاني شما كه بومي محل نبوديد و مسكن و منزل نداشتيد پس كجا اسكان مي گزيديد اين بار برايش مناظري از گذشته ها را نشان داده و گفتم مسكن من و ساير خادمين جامعه، قلوب گرم و محبت آميز مردم مي باشند و هنوز هم گرماي روح افزاي دلهاي پاك دوستانم كه كل مردم هستند مرا نوازش مي دهند و من با آنها زنده بوده و خواهم بود
محبتهاي پايان ناپذيرمردم هميشه برايم دسته گلي از اعماق دل صميمي آنهاست كه از طرق مختلف برايم گسيل مي دارند و من تا ابد بر مشامم آن عطرها را احساس خواهم كرد

No comments: