Friday, August 7, 2009

شانزده مرداد 88

جمعه 16 مرداد ماه 88
صبح اول وقت از تبريز با خودرو مستعمل خود راهي اهر شده و با يكي از دوستان به سوي كليبر حركت و بعد از خريد كمي ميوه به طرف آينه لو به راه افتاديم ساعتي بعد به محل رسيده و در زنبورستان يكي از آشنايان لحظاتي نشسته و بعد از استراحت جزئي به سوي كليبر بازگشتيم
افسوس كه كوهستان سرسبزي خود را از دست داده و بهار كاملا" با گردشگران خداحافظي نموده بود و اين هم جدايي ديگر سبزينگي ها از سبزانديشان طبيعت كه هم ملال آور بود وهم درس آموز
در مسير بوسيله تلفن احوال يكي از دوستان قديمي را كه زماني هم نماينده مردم منطقه بودند جويا شديم او با تاكيد فراوان خواهان تجديد ديدارمان شد
در روبروي روستاي شجاع آباد در محلي به نام گول باشي نشيمن كرده بودند ما هم به جمع آنها پيوسته و مشغول خوش و بش و خوردن چايي شده و در رابطه با مسايل كلي با هم صحبت كرديم
از همه مهمتر وضعيت خود ايشان بود كه تكرارش برايم ناراحت كننده است
او و امثالش سالها در پستهاي مختلف مديريتي كشور انجام وظيفه كرده و بعدا" به علت عدم هماهنگي مديران مافوق در چنگال موانع زندگي گرفتار آمده و نمي توانند مشكلات ابتدايي زندگيشان را حل نمايند
ايشان ظاهرا" مشكل اداري داشت ولي به علت عدم توانايي مالي قادر به پيگيريش نشده و دور از دوستان و خانواده زندگي ميكند
او ميگفت حدود هفت ماه است كه ريالي درآمد نداشته و در شرمندگي به سر برده است و از اين موارد زياد داشت
موقع خداحافظي دامادشان مجددا" از وضعيت وخيم ايشان يادآوري كرده و تذكر دادند كه بنوعي در حق او مساعدتي از مسئولان در خواست گردد
راستي چه بايد كرد؟ چرا بايد زحمت كشيدگان كشور اينگونه در تامين ملزومات زندگي خود دچار مشكلات و در نتيجه گرفتار شوند
برخوردهاي اينچنيني انگيزه اي براي سايرين ايجاد خواهد كرد؟

No comments: